عطشناک!
جمعه ها را دوست نداری، تنگ تنگ تنگ است :(
انگار دست گذاشته اند روی حلقومت، نفست می خواهد بند بیاید...
و گویا یک چیزهایی بدجور کم است، که زمین التهابش را به رخمان می کشد..
جمعه ها ظهر به بعد انگار آتش زیر دنیا روشن می کنند! بسوز، بسوز، بسوز...
گویا نهیبت می زنند: از گیر افتادن در
این دنیا بسوز، از نبودن و ندیدن او بسوز، از دستهای خالیت، از فشارهای این دنیای
فانی، از ظلمهای آدم نماهای کافر و منافق و داعش و... دشمنان خدا که با جنگ سخت و نرمشان به جان جسم و فکر و روح آدمها افتاده اند، تا با توهماتشان بر همه چیز و همه جا آقایی کنند!! و...
نهیب می زنند:
کی می خواهی آدم شوی؟!
کی بندگی می کنی؟!
کی توجه و احساس مسئولیت نسبت به همسنگر و همنوعت صدایش بلند می شود؟!
کی له له می زنی و می دوی برای بودن عزیزترین جان و رسیدن به امامت؟!
کی از اعماق جانت جای
خالیش را عطشناک فریاد می کنی و از عظیم ترین حضورش را التماس...؟
ناز پرور تنعم را کجا توان یاری امام و ولی یش؟!
ته دعاهای ماه مبارک رمضان امام زمان .عج. است.......
* * *
پ.ن:
راستی اگر پراکندگی چند سطر آخر ذهنتان را آشفته کرد به بزرگواری خود عذر تقصیر بپذیرید،
به قول عزیزی ربط چندسطر آخر حرفها، دلی است.... دل می فهمد و بس
- ۹۳/۰۴/۲۰