برایت اتفاق افتاده شاید مثل من گاهی
برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟
شبی مانند یک دیوانه در حال خودت باشی؟
بدون هم قدم از پرسه های خسته برگردی
میان جاده تنها باشی و مال خودت باشی
شده نام و نشانت را بپرسی از کسی دیگر؟
شده در دیگران دنبال امثال خودت باشی؟
شده سنگ مزارت را ببینی بر سر راهت؟
شده مانند من یک عمر پامال خودت باشی؟
تمام شهر را در هم بریزی با غزل هایت
خودت هم بی خبر از جار و جنجال خودت باشی
شبی در خواب مانند کبوتر بال بگشایی
شبی آواره ی روح سبک بال خودت باشی
سراپا شمع باشی؛ شعله ور، از بخت برگشته
سراپا شعله ور، پاسوز اقبال خودت باشی
برایت اتفاق افتاده شاید مثل من گاهی
برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی
...
پی نوشت:
حرف زیاد و محرم حرف ها هیچ هیچ...
اِلهى لا حَوْلَ لى وَلا قُوَّهَ اِلاَّ بِقُدْرَتِکَ،
وَ
لا نَجاهَ لى مِنْ مَکارِهِ الدُّنْیا اِلاَّ بِعِصْمَتِکَ
- ۹۳/۰۹/۰۶
حرف زیاد و محرم حرف ها هیچ هیچ...
فقط اوست که همیشه صبورانه درسر راهت منتظر است، ناخوانده و نانوشته می داند...
حرف ها را می ریزی درون صندوقچه دل. بگذار همان جا بماند، همو میبیندو بس...شعری به دادت می رسد که غمهای گره گره در این دنیا راه تنفست را محکم سد نکند...
اِلهى لا حَوْلَ لى وَلا قُوَّهَ اِلاَّ بِقُدْرَتِکَ،
وَ
لا نَجاهَ لى مِنْ مَکارِهِ الدُّنْیا اِلاَّ بِعِصْمَتِکَ