پرده جام مثلا پر زرق و برق جهانی! را کنار زده ای؟!
پشت پرده ای دارد پر ماجرا... پشت پرده اش کارت قرمزیست به بزرگی یک سرزمین یا شاید چند سرزمین،و به بلندای انساهای مظلوم جهان، رنگش خونی خونی...
این است جهانی از جام خونین که با آن مستکبرین عالم، مظلومین جهان را، بی سر و صدای رسانه و دیجیتال که در قاب جام جهانی گیر کرده، به خون می نشانند، آیا دیده ای؟ً! حواسمان جمع آن سوی پرده هست؟!
میخ کوبی و مات شدن جماعت جهانی، و بی حس شدنشان با آمپول جام جهانی...و استفاده مستکبرین عالم،تا بکنند آنچه می خواهند...
اما چه اندیشیده اند که وعده حق الهی تحقق خواهد یافت:
وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ
==============================
شلیک بی رحمانه نظامیان صهیونیسنتی به کودکان مظلوم فلسطینی در غزه که فوتبال بازی می کردند:
قصه ی مردم بیعت شکن است این روضه
خون اگر گریه کند چشم زمان، جا دارد
استخوان در گلوی صبر بماند سی سال؟
آه با چاه خدایا! چه سخن ها دارد
بعد یک عمر غم خانه نشینی، حالا
غم بد عهدی دنیا طلبان را دارد
این یکی در طلب بردن بیت المال است
آن یکی منصب شاهانه تقاضا دارد
آن طرف لشکر کفر است به پا خاسته است
این طرف فتنه ی جهل است که غوغا دارد
بی وفایی کمر کوه وفا را خم کرد
داغ ها بر جگر از مردم دنیا دارد
میرود با غم سی سال غریبی اما
جگری شعله ور از قصه ی فردا دارد
آه کوفه ست، همان کوفه ولی این دفعه
نیزه ای در وسط شهر تماشا دارد
یوسف رحیمی
امروز آنقدر آسمان حجم گرمایش را روی آدمها فشار می داد که در گیر و دار و سنگینیه بارش این گرمای طاقت فرسا آنچه نصیبمان شد این بود:
- - وکان الانسان ضعیفا... و چقدر انسان ضعیف است...
با گرمایی عطشش بیداد می کند و با سرمایی جانش به لرزه
- - به یاد کربلا، سیدالشهدا و یاران صدیق و خاندان مطهرش.علیهم السلام.
خدای عظیم! عنایتی از سر لطف و گذشتت، سختی های آخر الزمان را برایمان آسان فرما...
***
پ.ن:
بماند حال و فضایمان پر از نگرانی ست از سختی های روزگار، هوا هم انگار تشدیدش می کند، و هر از گاهی التهاب عظیم پشت بند چهره ی سنگینش را نشانمان می دهدو...
جمعه ها را دوست نداری، تنگ تنگ تنگ است :(
انگار دست گذاشته اند روی حلقومت، نفست می خواهد بند بیاید...
و گویا یک چیزهایی بدجور کم است، که زمین التهابش را به رخمان می کشد..
جمعه ها ظهر به بعد انگار آتش زیر دنیا روشن می کنند! بسوز، بسوز، بسوز...
گویا نهیبت می زنند: از گیر افتادن در
این دنیا بسوز، از نبودن و ندیدن او بسوز، از دستهای خالیت، از فشارهای این دنیای
فانی، از ظلمهای آدم نماهای کافر و منافق و داعش و... دشمنان خدا که با جنگ سخت و نرمشان به جان جسم و فکر و روح آدمها افتاده اند، تا با توهماتشان بر همه چیز و همه جا آقایی کنند!! و...
نهیب می زنند:
کی می خواهی آدم شوی؟!
کی بندگی می کنی؟!
کی توجه و احساس مسئولیت نسبت به همسنگر و همنوعت صدایش بلند می شود؟!
کی له له می زنی و می دوی برای بودن عزیزترین جان و رسیدن به امامت؟!
کی از اعماق جانت جای
خالیش را عطشناک فریاد می کنی و از عظیم ترین حضورش را التماس...؟
ناز پرور تنعم را کجا توان یاری امام و ولی یش؟!
ته دعاهای ماه مبارک رمضان امام زمان .عج. است.......
* * *
پ.ن:
راستی اگر پراکندگی چند سطر آخر ذهنتان را آشفته کرد به بزرگواری خود عذر تقصیر بپذیرید،
به قول عزیزی ربط چندسطر آخر حرفها، دلی است.... دل می فهمد و بس
موبهمو قصه را
روایت کرد، داستانهای دیگرش را هم
اتفاقاتِ محشرش را گفت، احتمالاتِ مضمرش را هم
حرفی از تلخ گفت و از شیرین، شرحی از زخم داد و از مرهم
کاسه زهرمار را آورد، طبله مشک و عنبرش را هم
موبهمو خواند و ما سراپا گوش... بعد ساکت نشست؛ همهمه شد:
«آخرش چی؟ چرا نمیگوید زندگی حرف آخرش را
هم؟»
زندگی دوست، زندگی دشمن، زندگی تلخ، زندگی شیرین
شوکرانش که قسمت ما شد، تا که خوردهست شکرش را هم
)ما که همسفرگان تقدیریم، خوردهایم از قضا کنار غذا
قندهای محقّرش را نیز، زهرهای مکرّرش را هم)
چرخکی خورد سکه اقبال، سکهها ظاهراً دو رو دارند
کی شود تا نشانِ ما بدهد اندکی روی دیگرش را هم...
از خزان از بهار بالیدم، از بدِ روزگار نالیدم
ناصحی گفت اندکی میباش، تا ببینیم بدترش را هم...
واعظی گفت صبر باید، صبر، تا برون آید آفتاب از ابر
بعد رفت و به آسمان پیوست، با خودش برد منبرش را هم
روزگار... آه آزمونِ بزرگ؛ و خدا از همه بزرگتر است
آنکه ایوب را کفایت کرد، میکشد جورِ هاجرش را هم
زندگی... آه رنجِ بیفرجام؛ و خدا از همه بزرگتر است
بد به این زندگی بگو، اما بعد اللهاکبرش را هم
گریه آبیست ختمِ آتشِ دل؛ و خدا از همه بزرگتر است
میبرد اشک را و میشوید نقشهای مقدّرش را هم
دل بریان به سیخ اگر باشد، زندگی چارمیخ اگر باشد
باید از نو نوشت: بسمالله، و خدا از همه بزرگتر است
امید مهدی نژاد
علی الله توکلنا... [سوره مبارکه اعراف،89]
از پیامبر گرامی اسلام .صلی الله علیه وآله. نقل شده است:
از پیک وحی خدا جبریل پرسیدم: توکل چیست؟
فرمود: آگاهی از این که مخلوقات زیان و سودی نمی رسانند و قدرت بخشیدن و مانع شدن ندارند، و قطع امید از مخلوقات. هنگامی که بنده خدا چنین شد، جز برای خدا کار نمی کند و به غیر او امید ندارد. حقیقت توکل این است