بیقرار

آخرین مطالب

اختیر یختیر، انتخاب!!!!

جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ

گذشتن از چیزهایی (یا از دست دادن چیزهایی) و به دست آوردن چیزهایی از نوع دیگر.. نامش چه بود؟!

خیر وشرش هم بماند، ها؟!!

نه اتفاقا همه چیزش مهم است این جناب " انتخاب "

خودش، عاقبتش و حتی جوانبش...

و این انسان است که مخیر آفریده شده.......

خدا کند همگی در طول و عرض زندگی بهترین انتخاب ها را داشته باشیم به عنایتش...

انتخاب دوست، انتخاب مدرسه، انتخاب رشته، انتخاب هدف برای زندگی، انتخاب الگوهای ارزنده  زندگی، انتخاب مسیر زندگی، انتخاب سبک زندگی، انتخاب همراه زندگی، انتخاب شغل، انتخاب استاد و چراغی پرنور برای ادامه راه، و حتی انتخاب عاقبتی که انتهایش ختم به خیر باشد و مرگی شیرین (از جنس شهادت)، و انتخاب و انتخاب و انتخاب...

توکلی همراه با اعتماد و خود را به او سپردن و متوسل شدن و همت می طلبد جانا...

یادم هست با استاد بزرگوارم بحثی داشتیم و در جایی از صحبت به اینجا رسیدیم، که با اجازه از محضر شریفشان ربطش می دهم به این موضوع و با زبان خودم بیانش می کنم (اگر در انتقال صحیحش به مخاطب ایراداتی دارد لطفا عنایت بفرمایند و تصحیحش کنند)


این بسته ی زندگی n مسیر دارد که به اقتضای انتخاب هر کدامش یک خروجی خواهیم داشت که در دستگاه باری تعالی همه اش تعریف شده و چیزی خارج از ید قدرت و حاکمیت او نیست، این ماییم که با انتخاب خود یکی از خروجی ها را خواهیم داشت...

خود را به ورطه هلاکت بیندازیم، یا بیهوده سپری کنیم یا نردبانی بسازیم برای حرکت پیشرونده در مسیر یا نردبانی محکم با سرعت بالارونده عالی برای رسیدن به مقصد متعالی...

 

خدا دستمان را بگیرد و بگذاردمان در مسیر درست،  و بهترین و کوتاه ترین مسیر را نشانمان دهد و پرفروغ کند آن را برایمان در این وانفسای آخر الزمان.. که زمین ملتهب است و منتظر، و دیگر لحظه شماری می کند آن اتفاقی عظیم وعده داده شده را و شاید دیگر فرصت چندانی برای اشتباههای سنگین و حتی کمی سنگین و بازگشتی آرام  و سر فرصت به مسیر نداشته باشیم....



^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

پ.ن:

- تغییر و انتخاب دیگر، جاهایی لازم است، جدا شدن و کندن از چیزها، عادت ها وابستگی ها، درد داردها، منتها تمرین کوچک و خوبی است برای زمانی که باید از دنیا دل کند و به قرار گاه اصلی رهسپار شد...

- در عرض یک هفته دو انتخاب مهم و کمی تا قسمتی سرنوشت ساز با دو موضوع مختلف... با زیباییها، شیرینی ها، تلخی ها، اضطرابها و دلواپسی ها و دل نگرانی هایشان هر کدام به یک شکل...

و انجام شد و هر دو گذشت... انشاالله به خیر.... یا عماد من لا عماد له! خود را به تو می سپاریم

  • بی قرار

نظرات  (۵)

دیشب ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺎ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ آن ها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ.
ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪ ای ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ می گفت ﺩﺭ ﻧﻈﺮﻡ ﺧﺸﺘﯽ ﻣﯽ آﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ می رﯾﺨﺖ...
ﭘﺪﺭﻡ: ﭼﺮﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ نمی کنید؟ ﭼﺮﺍ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﭘﺨﺶ می کنید؟ ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ی ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﺭﻡ...
ﺻﺪﺍﯼ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ: ﺁﻗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ؛ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺻﺤﻨﻪﺩﺍﺭ؟ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﭘﺨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ؟!
ﭘﺪﺭﻡ :ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ؟ ﻣﺜﻼ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﺳﺲ ﻣﺎﯾﻮﻧﺰ .ﮐﻪ ﯾﮏﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮﻩ، ﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﻏﺬﺍ می خوﺭﻧﺪ.
ﯾﺎ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺁﻥ ﯾﺨﭽﺎﻝ "ﺳﺎﯾﺪ ﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ" ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺭﺍﮐﯽ ﻫﺎی ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ. ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ نمی دﺍﻧﺪ ﺧﺮﯾﺪﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺩﻫﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﭘﺮ ﺑﻮﺩﻥ...
ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﭽﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ...
ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺪﻫﺪ، ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ می شود...
ﺁﻗﺎ.. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻨﺪ، ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمی شوند، ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺠﺎﯼ دست ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ، ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟؟ ﯾﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯن ها می کشید، ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﮑﺸﯿﺪ؟ می شوﺩ به همراه ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ قسمت هایی از ﻓﯿﻠﻢ، ﺻﺤﻨﻪ ی ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﺴﺖ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺭﺍﺳﺘﺶ رﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺁن ها ﺍﺻﻼ نمی دﺍﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻘﺪﺭ... ﻣﻤﻨﻮﻥ...
ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻠﻔﻦ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ می کند... ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﻻ ﮐﺸﯿﺪﻥ پی ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﻣﺎﻍ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ می رﺳﺪ.
ﮐﻤﯽ ﮐﻪ می گذﺭﺩ . ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ می شکند...
ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﭼﻪ ﮐﯿﮑﺎﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﯼ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ!
ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﺩﺭﻡ ...
ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭﻡ...
ﻭ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ..
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺍل های ﭘﺪﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ..
ﻭ ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮔﺮﯾﻪ می کند؟!
ﻭ ﭼﺮﺍ ﭘﺪﺭﻡ؟!
ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ...
ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺭﺱ ﻋﻠﻮﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ...

"ﻭﯾﺘﺎمین هاﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﯿﻮﻩ ها"
وقتی برای نوشته های خودت لینک می گذاری حس غریبی سراغت می آید...
انگار خودت از دیوار دل خودت بالا می روی و بر گوشه ای از اعماق یواشکی های دلت یواشکی! که نمی خواهی کسی بفهمد سرکی می کشی و خیره نگاهش می کنی!

هر چند هر دو حکایت ماجراها دارند، ماجرای یکی از این دو قصه هایی دارد کوتاه و جای توقفی کمی با تامل،
پشت صحنه هایش که گویا مدتی ست شکل گرفته و... ، حدسهایی که زده ای، برداشتهایی که از قبل کرده ای،و هنوز طرح نشده است،
و بعد از رسیدن زمانش هول هایی که داده اند تا آن اتفاق شکل بگیرد... و  ذهنهایی که قبل از تصمیم تو، اتفاقش برایشان شکل گرفته است..
و بعد، تلاشهایت برای یافتن مسیر درست و اینکه مسائل جانبی شبرنگی نشود و اثر گذار و دیگران هم خوب بفهمند این را... و پوستی که سر این جانبش از تو کنده می شود...

قراری که بین دلت و آن آنهایی! شکل گرفته است و یادت می آید همین چند وقت پیش و در کجا...،
امتحان عملی ای که کنارت حسش می کنی از جانب عظیم ترین، تو را  به نظاره نشسته است که بیازماید چند مرده حلاجی، با هموار کردن راهی که وجودی برایش متصور نشده بودی...
و می ماند حرفهایی که به واسطه  نگاه ها  روی کاغذ مجازی نمی لغزند...
خدا کمک کند، جانش را..
خدا کمک کند شرمنده همه جوره نشویم، اول در محضر کبریایی خودش...


  • زهراء صادق منش
  • عنوان جالب بود...
    ما هر روز و هر ثانیه در حال انتخابیم.خدا حافظ و ناصر مان باشد.
    پاسخ:
    :)
    انشاالله

    سلام بزرگوار ممنون از حضورتون...

    کد نوای وبلاگ:
    <!-- Eydad.com -->
    <script language="javascript" type="text/javascript" src="http://eydad.com/js/XXXX9IK.js"></script>
    <!-- Eydad.ir -->

    پاسخ:
    سلام همسنگر عزیز
    خوش آمدید
    سپاسگزارم از حضور، پاسخ و راهنماییتون
    خوشحال میشم بازم سر بزنید
    التماس دعا


    چه صرف فعلی!!!!در عنوان
    پاسخ:
    صرف فعل محتوایی ست، اختراعیه بیقرار   :)
    خدا کند محتوای مطلب به درد خورده باشد..

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی